در این شرایط امام (ع) صلح را انتخاب کرد تا معاویه دستاویز و بهانه ای برای موروثی کردن سلطنت در خاندان بنی امیه را نداشته باشد که یکی از مواد صلحنامه همین امر بود (گر چه به آن عمل نشد) و دیگر این که با این صلح، بهانه را برای ریشه کن کردن مذهب تشیّع که هدف معاویه بود از وی گرفته شد
یکی از سؤالاتی که معمولاً بعضی از مردم به خصوص جوانان دارند این است که چرا امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد. اگر بگوئیم آن حضرت نیروی کافی برای مبارزه با معاویه را نداشت. آیا صلح آن حضرت با قیام امام حسین (ع) که با نداشتن نفرات کافی در برابر بنی امیه ایستادگی کرد چگونه سازگار و قابل دفاع است؟ از بررسی و مطالعه زندگانی امام حسن (ع) این طور می توان نتیجه گرفت که یاران و دوستان آن حضرت هیچ گونه آمادگی و فداکاری لازم برای جنگ با معاویه را نداشتند، به دفعات لشکر کوفیان برای جنگ با معاویه به نحوی شکل می گرفت اما خوی پیمان شکنی و سهل انگاری در ضمیر مردم ریشه دار بود که حاضر به همکاری و حمایت کامل از آن حضرت در آن ها وجود نداشت و ایشان را یاری نمی¬کردند. دو حادثه ناگوار و تلخی که در ایام مخالفت امام حسن مجتبی (ع) با معاویه اتفاق افتاد گویای این ادعا است.
1- معاویه با عده ای از سران و شخصیت های کوفه مخفیانه مکاتبه کرد و آن ها در جواب نوشتند، حاضریم امام را دست بسته تحویل دهیم.
2- پس از آن که حضرت با لشکر خود به سوی شام حرکت کرد شبانه چند نفر از فرماندهان لشکر با گرفتن مقدار زیادی پول به لشکریان معاویه پیوستند. به طوری که لشکر دچار سستی و شکست روحی گردید که مجبور به بازگشت شد.
نظیر این گونه حوادث نشانگر آن است که هرگز شرایط جنگ و پیروزی بر معاویه با توجه به نفاق ریشه دار مردم کوفه برای آنان فراهم نبود و طبیعی است در آن شرایط دو راه بیشتر برای امام مجتبی (ع) در پیش نبود: یا به جنگ بپردازد و بدون گرفتن نتیجه عده ای را به کشتن دهد، یا با شرایط خاصی صلح نماید. مسلم است که آن حضرت از کشته شدن ترس و هراسی نداشت. زیرا شهادت در راه خدا برای این خاندان افتخار بود ولی با بررسی حوادث تاریخی می توان نتیجه گرفت که کشته شدن آن حضرت در آن شرایط برای اسلام ثمری نداشت. زیرا معاویه با نقشه ها، سیاست ها و شیطنت های مزوّرانه و منافقانه خود با توجه به حفظ ظاهری از دین، فضایی ایجاد کرده بود که جنگ حضرت مجتبی (ع) با وی را بیشتر یک اختلاف مشی سیاسی و جنگی بر سر جانشین و خلافت قلمداد می شد تا یک قیام حق در مقابل باطل. در این وضعیت اگر امام حسن(ع) کشته می شد، افکار عمومی قضاوت صحیحی دراین باره نمی کردند و نهایت می گفتند او با معاویه بر سر کشمکش های سیاسی و حکومتی اختلاف سلیقه داشتند و کشته شدن آن حضرت انقلابی در مردم به وجود نمی آورد و بی نتیجه می ماند. در این شرایط امام (ع) صلح را انتخاب کرد تا معاویه دستاویز و بهانه ای برای موروثی کردن سلطنت در خاندان بنی امیه را نداشته باشد که یکی از مواد صلحنامه همین امر بود (گر چه به آن عمل نشد) و دیگر این که با این صلح، بهانه را برای ریشه کن کردن مذهب تشیّع که هدف معاویه بود از وی گرفته شد.ولی در زمان امام حسین(ع) اوضاع کاملاً تغییر کرده بود. یزید به هیچ وجه مقید به ظواهر اسلامی نبود کاخ حکومتش مرکز انواع فساد و گناه شده بود، همه مقررات اسلامی را به بازی گرفته بود. یزید سیمای واقعی حکومت بنی امیه را که همان دشمنی با اسلام و برگشت به زمان جاهلیت بود کاملاً آشکار کرده بود. در این زمان کشته شدن امام حسین (ع) بهترین وسیله برای شورش عمومی بر ضد حکومت فاسد به شمار می رفت این شهادت آتش انقلاب را روشن می ساخت. دیگر قضاوت این نبود که حسین با یزید اختلاف سیاسی دارد. بلکه همه می گفتند فرزند پیامبر در مقابل ظلم و فساد قیام کرد و به شهادت رسید همان طوری که آیندگان چنین قضاوت کردند شهادت آن حضرت پایه های حکومت اموی را چنان متزلزل کرد که یزید دیوانه وار مرتکب قتل عام مردم مدینه و سنگباران و سوزاندن خانه کعبه شد.با توجه به مسائل تاریخی مطرح شده به خوبی معلوم و آشکار است که روش سیاسی متفاوت هر دو امام بزرگوار هیچ گونه مغایرتی با هم ندارد همان گونه که پیامبر (ص) هم فرمودند:" ان الحسن و الحسین امامان ان قاما او قعدا "
سیّدمحمّدعلی شهیدی
رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران